کد مطلب:133224 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:254

امام حسین و ولایت عهدی یزید
اینك لازم است، عكس العمل او در برابر مسأله ولایت عهدی یزید ملاحظه كنیم [1] پیش از ورود به مسئله ولایت عهدی یزید، چند سطری در معرفی او می نگاریم:

«یزید در سال 26 در زمان عثمان متولد شد، مادرش «میسون» نام داشت. وی دارای طبع شعر و فصاحت و بلاغت بود. مادرش كه زندگی در كاخ را دوست نداشت، با پسرش به صحرا رفت و بچه در صحرا، به شكار دوستی و تربیت دام خو گرفت؛ ولی چون در خانواده ی اشرافی بزرگ می شد، این همه موجب مزید هوسرانی او شد؛ لذا شعرا را در انجمن های میخواری دعوت می كرد و كار شكار و سگ بازی، او را از امور مملكتداری بازمی داشت. وی میمونی به نام «ابوخیس» داشت كه لباس های رنگارنگ به او می پوشانید و گاهی بر پشت ماده خر سوارش می كرد و در


میدان های اسب دوانی می آورد. مورخین در اینكه یزید هوسران و باده گسار بود، هیچ اختلاف ندارند. وی در جنگ قسطنطنیه خود را در بین راه به بیماری زد و بعد كه شنید لشكریان بی آذوقه شده اند، این اشعار را خواند:



ما ان ابالی بمالاقت جموعهم

بالفرقدونة من حمی و من موم



اذا اتكأت علی الانماط مرتفقا

بدیر مران عندی ام كلثوم



یعنی: من باك ندارم در «فرقدونه» بر سر لشكریان تب و طاعون آید. من بر پشتی های نرم در «دیر مران» تكیه می دهم و همنشین من «ام كلثوم» است. این شعر نیز از اوست:



اقول لصحب ضمت الكأس شملهم

وداعی صبابات الهوی یترنم



خذوا بنصیب من نعیم و لذة

فكل و ان طال الهدی یتصرم



من به همنشینان خود كه جام شراب، جمعشان را به هم پیوسته و آن كسی كه به كشش های هواها مترنم است همی گویم كه از نار و نعمت و لذت بهره گیرید كه همه - گر چه به طول انجامد - پایان می پذیرد.

و در عین حال تعجب از امثال سیوطی و غزالی است كه از چنین مرد پلیدی طرفداری كرده اند. و «عبدالمغیث بغدادی» نیز كتابی در فضیلت یزید نوشته كه «ابن جوزی» آن را جواب داده است. «كشیش لا مانیس» هم كتابی به طرفداری از یزید نوشته است.

باری: معاویه در یك سفر حج به منظور زمینه سازی برای ولایت عهدی یزید از مكه به مدینه آمد و پس از مذاكراتی كه با عایشه، ابن زبیر، ابن عمر، ابن ابی بكر انجام داد، امام حسین علیه السلام و ابن عباس را خواست و با آنان در مجلسی به مذاكره پرداخت. وی پس از بیانات مفصل، از ابن عباس خواست سخن گوید؛ امام علیه السلام اشاره كرد كه می خواهد سخن بگوید و آنگاه پس از حمد و ثنای الهی و درود بر رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین گفت:

«آنچه درباره كمالات یزید و لیاقت او برای زمامداری امت محمد صلی الله علیه و آله گفتی، فهمیدم! تو می خواهی مردم را درباره ی یزید به اشتباه اندازی. گویی كسی را از پس


پرده وصف می كنی و یا از كسی كه غایب است، تعریف می كنی! یا خودت علم خاصی داری كه از آن خبر می دهی! یزید، خود می تواند ما را به حدود رأیش رهنمون باشد. برای یزید، همان برنامه را برگزین كه خودش برگزیده: با سگها بازی كند و با دختران به كبوتر بازی بپردازد و با خوانندگان بنوازد و انواع لهویات مرتكب شود!... و از این قصد، صرف نظر كن و بیش از این «وزر» این خلق را پیش خدا مبر! به خدا سوگند در جور و ظلم و باطل غوطه ور شدی و جام ها را پر كردی. حالا دیگر تا مرگ یك چشم به هم زدن بیشتری نداری. هر كاری كنی برای روز قیامت محفوظ خواهد ماند. و در آنجا فرار گاهی نخواهی داشت.»

معاویه بار دیگر با پسران ابوبكر و عمر و زبیر صحبت كرد و پس از سه روز به مسجد آمد و در زمینه بیعت، با مردم سخن گفت.

امام علیه السلام برخاست و فرمود: «به خدا كسی را كه خودش و پدرش و مادرش از یزید بهتر است، ترك كردی. معاویه گفت: مثل اینكه خودت را می گویی؟ امام فرمود: «آری خدایت به صلاح آورد!»

معاویه گفت: حالا به تو می گویم: اینكه گفتی: «بهتر از او» البته مادر تو بهتر از مادر اوست. اگر مادر تو یك زن عادی قریش هم بود از زن های دیگر قریش بالاتر بود، در حالی كه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله بود و در دین و سابقه برتری داشت و اما پدر تو با پدر او پیش خدا به محاكمه رفتند و خدا به نفع پدر او و بر ضرر پدر تو حكم كرد.!...

امام فرمود: «همین در نادانی تو بس است، نزدیك را دیدی و بر آینده ترجیح دادی!»

معاویه گفت: «و اما اینكه گفتی خودت بهتر از اویی، به خدا یزید برای امت بهتر از توست!»

امام پاسخ داد: «این دیگر تهمت و زور است! یزید شارب الخمر و بازیگر، بهتر از من است؟!...»

معاویه گفت: پسر عمویت را دشنام مده اگر نام تو پیش او برده شود به تو دشنام نمی دهد.


معاویه آنگاه به مردم رو كرد و گفت:

«مردم! شما می دانید كه رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رفت، در حالی كه كسی را به خلافت برنگزید. [2] مسلمان ها چنین دیدند كه ابوبكر را خلیفه كنند. بیعت او بیعت هدایت بود. او به كتاب خدا و سنت پیغمبر صلی الله علیه و آله عمل كرد و بعد از خود، عمر را برگزید و عمر به هنگام وفات، رأیش این شد كه مسأله را در شورای شش نفری قرار دهد و بنابراین ابوبكر كاری كرد كه رسول خدا صلی الله علیه و آله نكرده بود و عمر كاری كرد كه ابوبكر نكرده بود و همه به نفع مسلمین و برای صلاحدید مسلمان ها كار كردند. من هم اینك نظرم این است كه به منظور رفع اختلاف بین مسلمین و با دیده ی انصافی كه مردم را می نگرم، برای یزید بیعت گیرم...»


[1] مطالب مربوطه از الغدير، استفاده شده است.

[2] اين گفته كه يك بار هم از زبان ابن زبير آمده، به وضوح، با واقعه «غدير» در تضاد است.